یلدا
یلدا در ایران که به آخرین شب از پاییز گفته میشود و عرف و رسومات خاصی در آن وجوددارد. شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه, نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛ شبى که طراوت هندوانه هاى تازه تابستان به سرماى دستان زمستان هدیه مى شود و داغى نگاه هاى زیباى بزرگترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود. در ازدحام بشقاب هاى کوچک بلور, شیرینى صمیمیت ها و یکدلى ها, تقسیم مى شود و کام هاى همه ی را شیرین مى کند.یلداى طولانى سال, برترین مجال براى نیم نگاهى کوتاه به لحظه هاست؛ لحظه هایى که در سرعت عبور, خلاصه مى شوند و مى گذرند و این گذشتن, برترین پیام براى زیبا زیستن ماست؛ زیرا شیرینى درکنار هم بودن لبخندهاى امروز, هزار بار بهتر از اشک حسرت ریختن بر مزار جدایى هاى فرداست.یلدا بهانه اى است, بهانه اى, تا ما از فرمان کانال هاى پر پیچ و خم سیم هاى ارتباطات بگذریم و لحظه هاى قشنگ باهم بودن رابه هیجان سریال هاى زندگى شیشه اى, بدل نکنیم. ♦ ♦ ♦ ♦ … یلدا, بهانه اى است تا پندها و تجربه هاى ارزشمند پدربزرگ ها و مادربزرگ هایى راکه در پس وقت نداشتن ها و بى حوصلگى هاى کوچک ترها مدفون مانده اند, زنده کنیم.یلدا, مجالى است براى تکرار هر انچه روزگارى, سرمشق خوبى هایمان بوده اند و امروز بر روى طاقچه عادت هایمان غبار مى گیرند و فراموش مى شوند. مجالى است براى دیدن عزیزانى که تصویر و صدایشان در پس مشغله هاى زندگى رنگ باخته اند. مجالى است براى نشستن لبخند بر لبان کودکان, در بغل پر مهر بزرگترها. یلدا مجالى است؛ مجالى براى من, مجالى براى تو, تا همگى, لحظه هاى شیرین باهم بودن را تجربه کنیم. امشب آخرین دقیقه آذرماه را ورق میزنیم و شمع های روشن زرد پاییز را فوت میکنیم. شب شروع زمستان است, چراغ منزل ها هنوز بیدارند و منزل نشینان گرد آتش گرم دوستی, نشسته اند و خاطرات دیروز را پلک میزنند. آن طرف هندوانه ای که ضربات چاقو خون سرخش را جاری کرده و این طرف مادر بزرگ که تسبیح فیروزه ای رنگش را بارها مرور میکند. همه ی گرد هم آمده اند تا از روزهای خوب خدا سخن بگویند و به بهانه یلدا این طولانی ترین شب سال, فارغ از پیچ و خم های زندگی هم دیگر رابه شنیدن خاطرات خوب خویش میهمان کنند. یلدا فرصتی است برای دیدارها, وقتی کشاکش روزگار تو را از ملاقات آنان که به چشمان تو نیازمندند, بازمی دارد. آتش گرم و کرسی منزل مادربزرگ ما رابه گرد خویش آورده و گرمایش رابا ما تقسیم میکند تا در زمستان سر در راه, به یاد چون امشبی همیشه گرم گرم بمانیم, در بین تقویم ورق خورده پدر بزرگ, سیاووش را میبینیم که از آزمون آتش سربلند بیرون میآید و پدربزرگ چه باشکوه حکایت وی را میگوید.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط فائزه ابولپورهمايي در 1396/09/29 ساعت 01:19:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |