چگونه به پرسش کودکان درموردخداتوضیح دهیم

گاهی اوقات سؤالاتی درباره خداوند و این‌که خدا کیست و در کجا زندگی می‌کند و این‌که خانه خدا در کجا قرار دارد در ذهن کودکان ما نقش می‌بندد که والدین برای پاسخگویی به این سؤالات باید محتاطانه عمل کنند تا یک تصویر درست و منطقی از خدا در ذهن کودک نقش ببندد. سؤالاتی که یک کودک از والدین خود درباره خدا می‌پرسد این است که خدای به این بزرگی که به اندازه آسمان و زمین است و در همه جا هست، چه اندازه بزرگ است، مثلاً کودک با دیدن عکسی از خانه کعبه و این‌که پدر و مادر به او بگویند این خانه خداست ممکن است این سؤال در ذهن او مطرح شود که خدایی به این بزرگی چگونه در این خانه جای گرفته است؛ لذا لازم است پاسخگویی والدین به این سؤالات محتاطانه باشد.همه ما در دوران کودکی‌مان به یاد داریم وقتی برای اولین‌بار با مفاهیمی مثل خدا، بهشت و جهنم آشنا شدیم چه احساسی داشتیم اگر طرز بیان والدین ما و معرفی این مفاهیم به‌درستی صورت نمی‌گرفت شاید تصوراتی که درباره این مفاهیم در ذهن ما ایجاد می‌شد نمی‌توانست ما را آن‌ چنان‌که شایسته است در مسیر درست و شناخت قرار دهد.والدین در اغلب موارد برای توضیح دادن مفهوم خدا، از لغاتی استفاده می‌کنند که برای فرزندشان نامفهوم است، برای این‎که بتوانید پاسخگوی سؤالات فرزندتان درباره خدا باشید، پاسخی به فرزندتان بدهید که با نیازهای کنونی او ارتباط داشته باشد برای این کار باید به نکاتی توجه کنید از جمله اینکه سطح بلوغ فرزندتان چقدر است؟ او چه لغاتی را درک می‌کند؟ و همچنین فرزند شما چه نیازهای ویژه‌ای دارد؟در واقع کودکان با ذهنی کنجکاو زاده می‌شوند و می‌خواهند هر چیز این جهان را دریابند. تفسیر فردی هر کس از خدا در طول زندگی وی دچار تغییر و تکامل می‌شود.تمام والدینی که فرزندانی ۴ تا ۵ ساله دارند، به‌خوبی از این امر آگاهند، هنگامی‌که با فرزندتان درباره خدا سخن می‌گویید و در مورد رازهای خلقت برایش حرف می‌زنید، راه‌های ساده‌ای وجود دارد که به شما کمک می‌کند پاسخ‌هایی بسیار ساده و قابل فهم به آنها بدهید. سؤالات کودکان را جدی بگیرید بهتر است والدین برای پاسخ به سؤالات کودک خود در رابطه با خدا از مثال استفاده کنند مثلاً وقتی کودک از مادر یا پدر خود می‌پرسد خدا چقدر بزرگ است، اگر پاسخ قانع‌کننده‌ای برای کودک ندارند به کودک خود بگویند: من نمی‌دانم خدا چقدر بزرگ است ولی می‌دانم که هیچ چیز در این عالم، بزرگ‌تر، قوی‌تر و بهتر از او نیست. خدا عظیم‌تر از آفتاب است، بزرگ‌تر از خانه، وسیع‌تر از آسمان‌هاست، او بندگان خود را دوست دارد. کودک همان‌گونه‌ که با مشاهده تولد انسان‌ها به این سؤال می‌رسد که خدا چگونه متولد شده است با مشاهده مرگ انسان‌ها نیز از خود می‌پرسد: آیا خدا پیر نشده است؟ و آیا او نخواهد مرد؟ پاسخ رایج به سؤال اول این است که هیچ کسی خدا را خلق نکرده است، خدا همیشه وجود داشته است و زمان قبل از خدا وجود ندارد و در پاسخ به سؤال دوم معمولاً گفته می‌شود خدا قدیمی‌تر از هر چیزی است، ولی هیچ‌گاه پیر نمی‌شود و تا همیشه زنده است. تصویر کودک از خدا متأثر از تصویری است که وی از والدین خود دارد تصویر کودکان از خدا بسیار متأثر از تصویری است که از والدین خود دارند، اگر کودکی والدین خود را قابل اعتماد، مهربان و قابل دسترسی بداند، احتمالاً خدا را نیز دارای چنین صفاتی خواهد دانست؛ از سوی دیگر، اگر والدین خود را خشن، بی‌تفاوت و بی‌انصاف بداند، درباره خدا نیز چنین تصوراتی خواهد داشت. والدین، در نحوه درک فرزندشان از خدا، بیشترین تأثیر را دارند، به همین خاطر والدین باید صداقت و صراحت داشته باشند، مساوات را رعایت کنند، دروغ نگویند، همدم فرزندانشان باشند، اگر دچار مشکلی شدند به آن‌ها کمک کنند تا تصویر مناسبی از والدین خود داشته باشد تا در هنگام تطبیق خدا به پدر و مادر، تصویر نیکی از خدا در ذهن او مجسم شود. برای افراد مذهبی خداوند مورد احترام است و «ترس از خدا» امری مقدس تلقی می‌شود، به بیانی دیگر، آن‌ها دوست ندارند به خداوند و خواست او بی‌توجهی بشود،‌ ولی خداترسی و خضوع ممکن است برای یک کودک تبدیل به وحشت از خدا شود. معمولاً، والدین وحشت از خدا را در کودک ایجاد می‌کنند، آن‌ها خدا را به‌صورت جباری شکنجه‌گر برای فرزندشان ترسیم کرده و سخت‌گیری در رفتار خشونت‌آمیز معلم یا والدین نیز موجب ترس او از هر قدرت نیرومندتر از وی خواهد شد. ابتدایی‌ترین تصویری که کودکان از خدا دارند، معمولاً انعکاسی از تصویر آن‌ها درباره والدین یا معلمان آنهاست. سعی کنید تصویر منفی او را از خدا اصلاح کنید. رحمانیت، بخشندگی و مهربانی خدا را به او نشان دهید، به‌نحوی که خدا را یاور خود بداند و مجازات را ناشی از انتخاب‌های غلط و ناشایست خود تلقی کند، نه ناشی از جبار بودن خدا. نکته مورد توجه در پاسخگویی به سؤالات کودک درباره خدا این است که ما باید سن کودک را نیز در نظر بگیریم چون روانشناسان کودک را به چند قسمت از لحاظ سنی و فکری تقسیم می‌کنند مثلاً کودکان بین دو تا پنج سال همه چیز را به‌صورت جاندار می‌دانند مثلاً وقتی‌که پای آن‌ها به چیزی گیر می‌کند بلند می‌شوند و آن چیز را می‌زنند و یا آن‌را سرزنش می‌کنند به‌علاوه این‌که کودکان در این سنین همه چیز را به‌صورت مادی می‌بینند. مثلاً فکر می‌کنند که خدا مثل انسان‌هاست و غذا می‌خورد و حرف می‌زند و دست و پا دارد و فکر می‌کنند که اگر کار زشتی انجام بدهیم از دستمان ناراحت می‌شود و بالعکس اگر کار خوبی را انجام دهیم از دستمان خوشحال می‌شود و خدا را به‌صورت یک پدر بزرگ می‌دانند. پس از این سن و بالاتر که می‌روند می‌توانند مفهوم خدا را بهتر درک کنند و از آن حالت سابقه و مادی بودن خارج می‌شوند البته ما هم درک‌مان از خدا کامل نیست و به اندازه دانش و علمی که از خدا داریم می‌توانیم خدا را درک کنیم. نکته مهم این‌جاست که وقتی یک کودک درباره خدا سؤال می‌کند اشکالی ندارد که ما الفاظ و جملات معمولی که برایش قابل درک باشد به‌کار ببریم به‌عنوان مثال بگوییم همچنان‌ که پدربزرگ‌ها و مادر بزرگ‌ها بچه‌هایشان را دوست دارند خدا هم بچه‌های خوب را دوست دارد. قابل توجه این‌که ما خدا رو شبیه پدربزرگ و مادربزرگ نمی‌کنیم بلکه ما مهربونی خدا رو به مهربونی‌های پدربزرگ و یا مادربزرگ شبیه می‌کنیم و یا اگر سؤال کردند که خدا کجا هست؟ بگوییم در آسمان‌ها و یا پشت ابرها. البته در مثال‌ها باید سعی بشود که تصویر ذهنی منفی از خدا در ذهن بچه ایجاد نکنیم مثلاً این‌که خدا انسان‌ها را در جهنم می‌سوزاند و یا این‌که خدا انسان را می‌کشد و این‌که خدا فلانی را مریض کرده اگر کسی دچار بلایی شده بگوییم خدا او را این‌گونه کرده حالا به هر دلیلی همه این‌ها تصویر منفی و خشن در ذهن کودک از خدا ایجاد خواهد کرد. گاه اتفاق می‌افتد که ما در پاسخ به سؤال کودکان نمی‌توانیم از مثال‌های ملموس استفاده کنیم در این مواقع می‌توانیم سؤال را با سؤال جواب بدهیم مثلاً از او بپرسیم شما چه‌جوری فکر می‌کنید در این باره؟ و کودک برداشت خودش را خواهد گفت چون معمولاً کودکان برداشتی از خدا بخاطر فطری بودن آن دارند وقتی پاسخ رو از بچه شنیدیم می‌توانیم خودمان تکمیلش کنیم و اگر غلط بود درستش را بگوییم البته نباید جواب کودک را رد کنیم و مثلاً بگوییم نه این‌طور نیست بلکه می‌توانیم کودکان خود را تشویق کنیم و بگوییم بعضی از کودکان یا فلان کودکی که اسمش را می‌داند درباره خدا این‌طوری میگوید چون نحوه برخورد ما با کودک و نحوه بیان و حالت چهره بسیار مؤثر خواهد بود. معنا و مفهوم شناخت خداوند در نگاه کودک حجت‌الاسلام علی شاهی‌وند، مسئول عقیدتی کمیته امداد شهرستان چگنی در گفت‌وگو با خبرنگار ایکنا، با بیان این‌که اعتقاد به خداوند در وجود همه انسان‌ها قرار دارد، یادآور شد: شناخت خداوند در نگاه کودک، معنا و مفهومی دارد. وی با اشاره به این‌که در جواب دادن به سؤالات کودک در مورد خدا، ابتدا باید سؤالات را سازماندهی کرد، افزود: برخی از این پرسش‌ها را باید ساده جواب داد، جواب برخی از سؤالات را باید در زمان استراحت داد و پاره‌ای از آنان را باید به آینده و زمان بلوغ، موکول کرد. این کارشناس مذهبی گفت: در پاسخ‌گویی به سؤالات کودک درباره خدا نخست باید دانست که ریشه این سؤالات از کجاست و چه چیزی باعث به‌وجود آمدن ذهنیت این سؤال در کودک شده است. شاهیوند با اشاره به اینکه به گفته روانشناسان سؤالات کودکان درباره خدا از سن سه سالگی آغاز می‌شود، اظهار کرد: کودکان بر اساس چیزهایی که می‎‌بینند، سؤال می‌پرسند و بهتر آن است که جواب‌هایی که برای کودک قابل لمس است در این مقطع از زندگی به آنان داده شود. استفاده از زبان هنر برای پاسخگویی به سؤالات کودک درباره خدا وی با بیان این‌که اعتقاد به خداوند باید به کودک آموزش داده شود زیرا آن‌ها امانت‌های الهی هستند، یادآور شد: کودکانی که با مفاهیم دینی آشنا می‌شوند، درک و فهم بالاتری از واقعیت‌ها دارند و کمالات انسانی زودتر به آن‌ها منتقل می‌شود. این کارشناس مذهبی در پایان اضافه کرد: بهتر است در پاسخ دادن به سؤالات کودکان درباره خدا از زبان هنر استفاده کنیم؛ کمااینکه باید احتیاجات و علاقه‌مندی او مانند داشتن هم‎بازی و اسباب بازی را در پاسخ‌گویی با سؤالات نظر گرفت.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.